گزارش
همايش بزرگداشت حكيم صدرالمتألهين
اول
خرداد ماه سال 1382
روز
اول خرداد كه طبق نص رسمى قانونى، بنام صدرالمتألهين (ملاصدرا)
نامگذارى شده است امسال با ميلاد مسعود خاتم الانبياء و معلم الحكماء ـ
پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) ـ و نيز ميلاد خجسته امام ششم ـ صادق
آل محمد(عليه السلام) ـ قرين گرديد كه فرخنده فالى و خوشفرجامى بيشترى
را نويد مى داد. تقارن اين ايام مسعود با روز ملاصدرا ـ روز حكمت ـ را
به فال نيك مى گيريم.
برآئين هر
سال و بمناسبت فرا رسيدن روز ملاصدرا، همايش بزرگداشت يكروزه اى در روز
پنجشنبه اول خرداد ماه سال 1382 به همت بنياد حكمت اسلامى صدرا و با
عنوان «انسان كبير و عالم صغير» در محل مجموعه فرهنگى وزارت كار و امور
اجتماعى برگزار شد و استادان فلسفه و حكمت از حوزه و دانشگاه، مقالات و
مباحث خود را با محوريت موضوع اجلاس ارائه كردند.
اين
گردهمايى با تلاوت آيات كلام الله مجيد آغاز بكار كرد و پس از آن،
رياست محترم بنياد حكمت اسلامى صدرا ـ حضرت آيت الله سيد محمد خامنه اى
ـ درباره موضوع «انسان كبير و عالم صغير در مكتب صدرالمتألهين» به
ايراد سخنرانى پرداختند.
پس از
سخنرانى رياست اجلاس، انديشمندانى چون دكتر داورى اردكانى، دكتر
جهانگيرى، دكتر ابراهيمى دينانى، دكتر محقق داماد و دكتر مجتهدى
پيرامون موضوع يادشده سخنرانى كردند.
دكتر
مجتهدى ضمن تأكيد بر اين نكته كه در حكمت متعاليه ملاصدرا، احاطه
همه جانبه وجود و جنبه تشكيكى آن، ضامن حركت جوهرى نفس و بقاى معادى آن
است، اعتقاد ملاصدرا به معاد جسمانى را بيش از پيش در جهت ملموس سازى
همين مطلب تلقى مى كند.
مقالات
متعددى به اين اجلاس ارسال گرديده بود كه در فاصله زمانى صبح و عصر بيش
از 15 مقاله قرائت گرديد كه از برجسته ترين آنها مى توان به مقالات
ارائه شده اساتيدى چون: دكتر مقصود محمدى با عنوان «انسان كامل، چكيده
عالم هستى»، دكتر طوبى كرمانى با عنوان «سابقه معرفتى ملاصدرا در مقوله
انسان كبير، عالم صغير»، حجت الاسلام والمسلمين قائم مقامى با عنوان
«معرفت شهودى و اينهمانى جهان درون و بيرون»، دكتر فعالى با عنوان
«انسان شناسى دوگانه» و بسيارى مقالات ارزنده ديگر اشاره كرد.
دكتر مقصود
محمدى با اعتقاد به تفكيك و دو گانگى بين دو نظريه «عالم انسان كبير
است» و «انسان عالم صغير است»، به تقدم نظريه اول نسبت به دومى تأكيد
مى كند و مى گويد: اگر انسان خود را بشناسد حقيقت هستى را نيز خواهد
شناخت; زيرا انسان عالم صغير است و همه حقايق عالم در او جمع است و او
خلاصه و چكيده عالم خلقت است.
لازم بذكر
است كه پس از قرائت بيانيه پايانى همايش، نشست تخصصى اعضاء انجمن ملى
ملاصدرا با حضور رياست بنياد حكمت اسلامى صدرا، اساتيدى همچون دكتر
ابراهيمى دينانى و دكتر مجتهدى، اعضاى فعال انجمن ملى ملاصدرا و عده اى
از علاقمندان تشكيل شد.
در حاشيه
اجلاس بخشهاى مختلفى فعاليت مى كردند. از جمله آنها سايت اينترنتى
بنياد حكمت اسلامى صدرا كه با هدف معرفى مكتب، آثار، آراء و انديشه هاى
ملاصدرا و همچنين براى دسترسى سريع محققان ايرانى و خارجى در زمينه
فلسفه اسلامى بويژه حكمت متعاليه ملاصدرا تأسيس شده است.
يكى ديگر
از فعاليت هاى جنبى همايش، نمايشگاه انتشارات بنياد حكمت اسلامى صدرا
بود كه بمنظور ترويج فلسفه اسلامى بويژه حكمت متعاليه ملاصدرا بعرضه
آثار اين حكيم فرزانه مبادرت ورزيده است.
گفتنى است
بنياد حكمت اسلامى صدرا بعنوان مركز تحقيقات فلسفه اسلامى و حكمت
متعاليه، در سال 1378 و همزمان با برگزارى همايش جهانى ملاصدرا تأسيس
شد. از آن زمان تاكنون، همه ساله با هدف نشر و ترويج تفكر و انديشه
اسلامى و معرفى بزرگان حكمت متعاليه، اقدام به برگزارى همايش هاى
سالانه منطقه اى و بين المللى در داخل و خارج كشور نموده است.
از جمله
اين برنامه ها مى توان به همايش بين المللى حكمت متعاليه و اثر آن در
فلسفه جهان عرب در سال 1379 و برگزارى همايش هايى در برخى از كشورهاى
اروپايى اشاره كرد.
در ادامه،
متن كامل سخنرانى حضرت آيت الله سيدمحمد خامنه اى از نظر خوانندگان
خواهد گذشت.
بسم الله
الرحمن الرحيم. الحمد لله رب العالمين والصلوة والسلام على سيد
الأنبياء والمرسلين وخاتم النبيين ومعلّم الحكماء والمتألهين محمد وعلى
آله الطيبين الطاهرين وأهل بيته المعصومين.
أعوذ بالله من الشيطان الرجيم
(لَكم فى
رسول الله أسوةٌ حسنة لمن كان يرجو الله واليوم الآخر وذكر الله
كثيراً)
ضمن تشكر
از حضور سروران، عزيزان، اساتيد و فضلا، ميلاد مبارك پيغمبر اكرم(صلى
الله عليه وآله)و امام ششم حضرت صادق(عليه السلام) را تبريك عرض مى كنم
كه در همين هفته بود و از بركاتش ـ ان شاء اللهـ متمتع شده ايم.
يكى از
چيزهايى كه به فال نيك مى گيريم تقارن اين ايام مسعود با روز ملاصدرا،
روز حكمت و روز يادبود ارزشهايى است كه از طريق همه حكما و فلاسفه
اسلامى و غير اسلامى به بشر عطا شده است.
همانطور كه
اطلاع داريد امروز روز اول خرداد و طبق نص رسمى قانونى، روز ملاصدراست.
ما هر سال در اين روز يادى از اين بزرگوار و ذكرى از حكمت متعاليه او
مى كنيم، و در اين ميان مى كوشيم كه چيزى تازه بياموزيم و راهى تازه را
در پيش گيريم و اگر بتوانيم اندكى به جامعه و مردم بزرگوارمان راه حكمت
را هم يادآورى كنيم; نشان بدهيم كه اين ملت فرزند حكمت است و حيف است
كه در اين بازى دوران بازيچه شود و ميراث عظيم خودش را فراموش كند.
من ضمن اين
تشكر، تشكرى هم مى كنم از همه فضلا، ادبا، كارمندان و كسانى هم كه در
بنياد زحمت مى كشند و يادآور بشوم كه در اين بنياد بحمدالله از ابتداى
سال گذشته تا آغاز سال بعد ـ طى يك سال ـ كارهايى انجام مى شود كه جزو
بايسته هاى دانش و فرهنگ ماست. من اگر نگويم بى نظير است بايد بگويم
كم نظير است، بويژه توفيقاتى كه در عرصه هاى بين المللى بدست مى آورد،
و ان شاءالله، اميدواريم كه از اين طريق، هم حكمت متعاليه و هم حكمت
اسلامى و هم اسلام و ارزشها و فرهنگ والاى آن به دنيا معرفى شود.
ضمن اينكه
ما بزرگ مى داريم زحمات همه مؤسسات، فضلا و علمايى كه در اين راهها
كوشش مى كنند اما تقريباً مى توان گفت كارى كه در اينجا انجام مى شود.
بهيچوجه تكرار كار آنها نيست. بهرحال من لازم دانستم از همه فضلايى كه
از بيرون همكارى مى كنند و يا در داخل بنياد هستند يا كارمندانى كه
زحمت مى كشند، تشكر بكنم.
بمناسبت
نام مقدس پيغمبر اسلام من براعت استهلالى مى كنم براى موضوع بحثى كه در
اين همايش پيشنهاد شده و ان شاءالله بحث خواهد شد. همانطور كه اعلام
شده موضوع سخنرانيها، بحث در «انسان كبير و عالم صغير» است. من مايه اش
را ندارم و شايد جايش هم نباشد كه وارد ماهيت بحث بشوم بگونه اى كه
وظيفه اساتيد محترم و فضلاست; اما از بابى كه مى خواهيم در اين بين
صحبتى شده باشد و موضوع بيان گرديده باشد، چند كلمه اى در اينباره صحبت
مى كنم.
موضوع
انسان كبير، نه يك انسانى كه با همين گوشت و پوست، كبير و بزرگ باشد به
شكل غول، نه; بلكه انسانى است كه فاقد جنبه حيوانى است، انسان محض و
بزرگ و فراگير است بپهنه جهان. حالا اينكه آيا اين جهان، جهان ماده است
و يا ماوراء ماده است؟ اينها بحثهايى است كه مبانى و رأى فلاسفه در
دورانها، مختلف بوده است. اين مسئله تا آنجا كه بنده تقريباً يا بحدس
رسيده ام آنستكه اين موضوع در فلسفه مشرقى و حكمت مشرقيه، يعنى فلسفه
قديم ايران سابقه داشته و بوده و سپس بميراث به يونان رسيده و بعد از
دورانهاى تاريخى چهارصد يا پانصد ساله ـ كه تا بعد از مسيحيت ادامه
پيدا مى كند ـ به اسكندريه رسيده و همانطور كه مى دانيد، افلوطين
كه يكى از برجسته هاى حكمت مشرقى در آنجاست، به اين مطلب اشاره دارد.
اين موضوع
بعد از اسلام در حكمت مشايى ارسطوئى چندان رشدى نداشته، شايد بعلت آنكه
با صادر اول و صادرهاى بعدى مشائى و عقول طولى ارسطوئى سازگارى نداشته
است; ولى عرفاى ما با بينش اسلامى خاص ـ يعنى شيعى ـ به حقيقت مسئله
رسيدند، يعنى آن را پروراندند. محور كلام من هم در اين جلسه شعر منسوب
به حضرت امير(عليه السلام) است كه مى فرمايد:
أتزعم أنّك
جرم صغير *** وفيك انطوى العالم الأكبر
عالَم در
اين بيت عالم كبير نيست، بلكه عالم اكبر است كه من در دنباله اين بحث
صحبت خواهم كرد. اين مسئله در بين فلاسفه از جمله در فلسفه غرب مطرح
بوده است و چقدر خوب است ما اين مباحث را پخته كنيم و بجايى برسانيم كه
در عرصه و بازار بين الملل حكمت و فلسفه هم آراء حكمت اسلامى خودش را
نشان بدهد.
در غرب،
اگر چه تعبيراتى مثل ماكروكاسموس و ميكروكاسموس يا تعبيراتى مشابه هست
و بعنوان معادل انسان كبير و عالم صغير مطرح مى شود، ولى بيشتر به
مجموعه مادى و فيزيكى عالم توجه مى شود همانكه يك غربى آنرا حس مى كند
و معمولاً ماوراء آن را قبول ندارد. در حكمت اسلامى و در مكتب ملاصدرا
اين مسئله، از بارى تعالى شروع مى شود يعنى نخست خداوند متعال در عرصه
عالم تجلى و خودنمايى مى كند و ظاهر مى شود و از پس پرده عماء مطلق
بيرون مى آيد و اين مظاهر همانست كه عرفا مى گويند مظاهر و تجليات
اسماء و صفات الهى است، و كلاً در عنوان علم الهى مى گنجد.
بنابراين
علم الهى در سلسله مراتب خود، ابتدا آن كتاب مبين است كه جامعترين
مراحل است، بعد به قضاى علمى مى رسد و سپس به لوح و قلم كه مرحله قدر
است (قدر علمى و قدر خارجى) و بعد مى رسد بعرصه عالم مادى يعنى قدر
خارجى و ماده و عالم حس.
در يك
تقسيمبندى ديگر سلسله مراتب جهان، عالم جبروت يا عالم عقول است و بعد
نازلتر و ضعيف تر از آن عالم نفوس يا عالم ملكوت و بعد عالم حس و عالم
ناسوت. با آنكه تعابير مختلف است، ولى حقيقت يك چيز است و آن عالم يا
انسان كبير است. اينها همه در عين تكثر اعتباراتند و همه چيز به احديت
برمى گردد. اين مجموعه نه متكثر است و نه واحد، همين جهانى است كه هست،
لذا اسمش را انسان كبير گذاشتند.
انسان كبير
آن صادرى است كه مى توانيم آنرا صادر اول از خداوند متعال بناميم و
جهان را با تمام موجودات و موجوديتش (كه بهترينش مرحله عالى آن يعنى
ماوراء حس آن است) در آن مندرج بدانيم.
يكى از
مسائل مهم ـ با توجه به اينكه همه، اهل فضل هستيد ـ كه در اين بينش حل
مى شود مسئله صادر اول است كه مسئله دشوارى است و متأسفانه فلسفه
ارسطوئى بسبب ديدگاه شرك آميز خود نتوانسته آن را حل كند و مجبور شده
سلسله عقول طولى را عرضه كند و يا بعضى ديگر از مكاتب كه گرفتاريهاى
ديگرى دارند. در نظر عرفان از صانع متعال يك چيز صادر مى شود كه واحد
محض و يك حقيقت محض است. مشكل صدور واحد از واحد هم حل شده است،
درعين حال همه چيز هست و با كثرات فراوان هم مى سازد; اين انسان كبير
است كه از مكتب ملاصدرا درمى آيد. اما انسان صغير كه واقعاً هم صغير
است، چون طبق نص قرآن به اسفل السافلين هم مى رسد. وقتى انسان مى خواهد
رشد كند و به مرحله انسان كبير برسد بايد چه بكند؟ بعقيده ملاصدرا
انسان بالذات نمونه عالم كبير و انسان كبير است.
روح انسان
معادل قضاى الهى است، كتاب مبين انسان، همان روح است، مرحله بعد عقل
است و بعد قلب و بعد خيال. خيال عرصه تجسم و تجسيم حقايق است. مرتبه
خلاقيت خداوند متعال و در انسان نيز مرتبه خلاقيت انسان. بنابرين در
انسان هم عين آن مراحل انسان كبير يا عالم آفرينش وجود دارد و انسان
نمونه كوچكى است از جهان بزرگ. خداوند هر چه در عالم آفريده در انسان
هم آفريده و در تعبير ديگرى ملاصدرا عالم را كتاب الهى معرفى مى كند.
بنابرين انسان هم كتابى است از كتابهاى خداوند و بتعبير ملاصدرا
نسخه اى است از عالم يعنى كتاب خداوند. يعنى ما گاهى از يك كتاب يك
ميكروفيلم مى گيريم يا از يك كتاب فهرست تهيه مى كنيم. از اين ديدگاه
انسان صغير مثل انسان كبير است.
حال
مى پردازيم به شعر منسوب به حضرت اميرالمؤمنين(عليه السلام) كه
مى فرمايد:
أتزعم أنّك جرم صغير *** وفيك انطوى العالم الأكبر
(آيا گمان
مى كنى تو يك موجود كوچكى هستى، جرمى هستى، همين پوست، گوشت و استخوان؟
اينجور نيست بلكه در درون تو عالم اكبر نهفته است).
وأنت
الكتاب المبين الذي *** بأحرفه يظهر المضمر حضرت مى فرمايد: «تو كتاب
مبين هستى». ديگر از اين صريحتر نمى شود; همان كتاب مبينى كه در قرآن
هم ذكر مى شود. البته اشاره به مراتب عاليه علمى خداوند و موضوع انسان
كبير بعد از اسلام در حكمت مشائى ارسطويى چندان رشدى نداشته ولى عرفاى
ما با بينش اسلامى خاص ـ شيعى ـ به حقيقت مسئله رسيده اند. بعبارت ديگر
در حكمت اسلامى و در مكتب ملاصدرا اين مسئله، از بارى تعالى شروع
مى شود يعنى نخست خداوند متعال در عرصه عالم تجلى و خودنمايى مى كند و
ظاهر مى شود و از پس پرده عماء مطلق بيرون مى آيد و اين مظاهر همانست
كه عرفا مى گويند مظاهر و تجليات اسماء و صفات الهى است، و كلاً در
عنوان علم الهى مى گنجد.
جهان
موجودات يا سلسله مراتب وجود هست. اما انسان هم كتاب مبين است. در اين
كتاب، كلماتى هست، در اين كلمات حروفى هست، با هر حرفى از اين حروف
چيزهاى پنهانى ظاهر مى شود. «فلاحاجة لك في خارج».
اى بشر تو
به بيرون از خودت نيازى ندارى و بقولى «آنچه خود داشت زبيگانه تمنا
مى كرد.» «يُخبّر عنك بما يصدر» چيزى در بيرون نيست كه تو را آگاه كند.
هر چه هست در درون تست: «دواؤك فيك» و «داؤك منك» مرض از خودت است،
درمان هم از خودت. (در برخى انواع پزشكى شرقى هم همين را مى گويند). من
در كلمه «انطوى» مى خواهم چند كلمه اى را بگويم.
«وفيك
انطوى العالم الأكبر»، در اين انطوى نكته اى هست. برخى گفته اند كه
انسان، عالَم و معادل عالم است و عالم كبير مى باشد. به اين لحاظ كه هر
چه در درون انسان هست در بيرون هم هست; مثلاً رگهاى انسان مثل
رودخانه هاست و چيزهايى كه در عالم يافت مى شود در درون انسان هست.
اينگونه تماثل انسان و عالم، تماثل جسمانى است و شايد كافى براى شأن
انسان نباشد. در مطالبى كه از حكمت متعاليه ذكر كرديم «انطوى» بيش از
اينهاست; يعنى انسان يك فضاى معنوى گسترده اى است بگسترش عالم، ولى
فشرده.
بنابرين در
درون انسان، جهانى هست. انسان جهان است: «جهانى است بنشسته در
گوشه اى». و درعين حال استنباط مى شود كه آنچه در درون انسان هست موجود
بالفعل است. من استنباطى دارم كه شايد از بيانات ائمه حكمت هم در بيايد
ولى من نديده ام. برداشت من آنستكه منظور از «انطوى» در اينجا استعداد
انسان است، زيرا كه در انسان استعداد «انسان شدن» و «جهان شدن» هست. در
قرآن جمله «إنّ الذين آمنوا وعملوا الصالحات» صراحت دارد كه عمل صالح
است كه انسان را از حضيض اسفل السافلين با يك سلوك به مقام جهان «اكبر
شدن» مى رساند.
در تعريف
حكمت هم معروف است كه «صيرورة الإنسان عالماً عقلياً مضاهياً للعالم
الحسي أو العالم الخارجي». حكمت يا فيلسوف و حكيم شدن عبارتست از اينكه
انسان در درونش آنچنان آگاهى از جهان وجود ايجاد كند كه در درون او
عالمى مثل عالم خارج، مصور بلكه موجود شود. اين تعريف هم مى تواند
مقدارى ما را به ارتباط انسان صغير با كبير راهنمايى كند.
قوه و
پديده خيال در انسان هم مى تواند يك راهنماى ديگر باشد. باعتقاد محيى
الدين ابن عربى، عارف مشهور، جهان صحنه خيال الهى است. خيال يعنى
صحنه اى كه بتوان در آن آفرينش و ابداع كرد و از هيچ، هستى ساخت. و اين
جز در عالم خيال امكان ندارد. بنابرين عالم آفرينش و ابداع، عالم ايجاد
از عدم محض است و عرصه عالم ابداع الهى را خيال منفصل مى گويند و چون
در انسان هم خيال هست به آن خيال متصل مى گويند. بنابرين انسان
مى تواند با ارتباط ايندو ـ يعنى خيال متصل و خيال منفصل ـ با جهان
مربوط بشود و هر آنچه در جهان هست را فرا گيرد و هر چه را مى خواهد در
جهان بوجود آورد: «هر چه خواهد دلت همان بينى، هر چه بينى همان دلت
خواهد»، بهشت برين هم همينطور است. در دنيا هم مى توان به اين طريق
رسيد و اين هم يكى از طرق اتصال با انسان كبير است.
مى خواستم بگويم در واقع يكى از مبانى حكمت، پرورش استعدادهاست. يعنى
حكيم كسى است كه جهانى باشد در درون، و حكيمساز باشد تا بتواند جهانها
را هم بيافريند.
ما در اين
عرصه حرفها و خواسته ها داريم. خواهشم اين است كه اساتيد محترم در طى
افاضاتشان نه فقط به مسئله انسان كبير از ديدگاه علمى بلكه حتى به
مسائل مربوط به فراگرفتن حكمت، گسترش حكمت و موانع حكمت هم بپردازند.
اگر بشيوه
حكما، بخواهيم يك غرض و علت غايى براى مسئله انسان كبير و عالم صغير
پيدا بكنيم غرض و فايده اش چند چيز مى تواند باشد، يكى هم همين است كه
روى آموزش و ترويج حكمت تكيه شود. البته حل مسائل ديگر فلسفى هم از
طريق حل صحيح مسئله ربط انسان كبير و صغير ممكن است، از جمله حل موضوع
اخلاق و دلائل نسبى نبودن آن.
بزعم اين
حقير اساس و پايه اخلاق ـ كه ما توصيه مى كنيم و معتقديم كه اخلاق نسبى
نيست و دستورات اخلاقى، ارشاد به امور و حقايق واقعى است ـ بر رابطه
انسان صغير با عالم كبير نهفته است. بنظر حقير اخلاق عبارتست از: تشبه
انسان به عالم كبير، اين است كه اخلاق اصولش ثابت است. وقتى توصيه
اخلاقى مى كنيم و مى گوييم كه اى بشر اين عمل را نكن و آن عمل را بكن،
براى اينستكه اين عمل با طبيعت اين عالم همگون و سازگار است و تو را به
سعادت مى رساند و آن كار را نكن، چون با آن ناسازگار است. بقول برخى
رمز سعادت در همنوايى با طبيعت است. منظورشان هم از طبيعت، گاهى همين
طبيعت حيوانى است. مى دانيم كه كافه حيوانات بشيوه طبيعى و ناخودآگاه
عمل مى كنند و اين انسان است كه اينطور نيست.
بنابرين،
يكى از پايه هاى اخلاق همين مسئله است و اين نكته اى مهم است و در حديث
هم داريم كه «تخلّقوا بأخلاق الله»، انسان بايد با اخلاق خداوند متخلّق
بشود. شايد منظور همين باشد كه در اينجا بيان شد، يعنى تخلّق همان
هماهنگى و تمثل به عالم كبير است.
يكى ديگر
از فوايد مهم اين بحث توجه به اهميت سلوك انسان است. همان ورزش معنوى
كه انسان را از يك حيوان متحرك، مدعى، پرغرور، فاسد و مفسد در مى آورد
و از انسان، جهانى مى سازد بنشسته در گوشه اى، و او را متخلّق مى كند
به اخلاق الله. نكته ديگر راهنمايى و معلمى حكمت و اخلاق است كه
هم مرتبه الوهيت است. معلمى كه از خداوند شروع شده و بعد بدست انبياء و
سپس بدست حكما و اوليا رسيده است. و اميدواريم كه اساتيد محترم در اين
راه موفق باشند و بتوانند جامعه ما را تبديل به جامعه متخلق به اخلاق
الله بكنند. اين استعدادهايى كه مصداق «انطوى»، يعنى مندرج و موجود در
درون اين بشر است، بنصى كه امير المؤمنين مى فرمايد، اينها را پرورش
دهند و اگر ما از اين جمع و همايش يكروزه بتوانيم اندكى به اين موضوع
نزديك بشويم، مى توان گفت كه به هدف والايى رسيده ايم.
وصلّى الله
على الإنسان الكامل والكون الجامع وخليفة الله محمد وآله الطيبين
الطاهرين.
|